آنچه خواهید خواند:
مقدمه
در سری اول مقاله مفاهیم پایه بازار، نگاهی اجمالی به اصول سبک وایکوف داشتیم و گفتیم که دیدگاه مفهوممحور، برای خرید و فروش در بازار گامی در جهت نوشتن استراتژی معاملاتی است. در این مقاله قصد داریم ارتباط تحلیل تکنیکال با روانشناسی معاملهگر را با تعریف شبکه عصبی بررسی کنیم و همچنین، به مراحل شکلگیری ابتداییترین ساختارها خواهیم پرداخت. چنانچه مقاله سری اول مفاهیم پایه را مطالعه نکردهاید، برای درک بهتر مباحث پیش رو بهتر است ابتدا مروری بر سری اول این مقاله داشته باشید.
شبکه عصبی انسان
نحوه عملکرد ذهن ما به این صورت است که بسیاری از اعمال را بهصورت ناخودآگاه انجام میدهد؛ بسیاری از کارهایی که در طول روز انجام میدهیم، بهصورت غریزی انجام میشوند. رشد و پیشرفت در یک زمینه، نیازمند تمرین و صرف وقت دارد و پس از مدتی، کاری که برای ما دشوار است به امری آسان تبدیل میشود.
برای مثال، یاد گرفتن رانندگی را تصور کنید؛ در ابتدا ما اصول اولیه را یاد میگیریم، مانند پدالها، آینهها، قوانین راهنمایی و رانندگی؛ سپس هماهنگی لازم برای رانندگی را در ذهن خود تمرین میکنیم و بعد با گذراندن کلاسها و فراگرفتن دستورالعملها، شروع به رانندگی میکنیم.
یک راننده تازهکار برای هر حرکت خود تمامی مراحل را در ذهن بررسی میکند؛ مثلاً برای خارج کردن اتومبیل خود از پارکینگ چندین بار تمامی زوایا و آینهها نگاه کرده و فشار دادن پدالها و عوض کردن دنده را با دقت انجام میدهد. پس از گذشت مدت زمانی و انجام دادن این پروسه بهصورت مکرر، دیگر نیازی به مرور تکتک این مراحل ندارد و همگی تبدیل به کارهایی میشوند که ضمیر ناخودآگاه او بهصورت خودکار انجام میدهد. حتی ممکن است در حین رانندگی، مشغولیت ذهنی دیگری داشته باشد و ناگهان خود را در مقصد بیابد. در این هنگام، رانندگی تبدیل به امری مانند راه رفتن شده و تمام مراحل در ذهن راننده بهصورت غریزی انجام شده است.
در مثال فوق جهت فراگرفتن رانندگی، ابتدا اصول و مفاهیم پایه فراگرفته شدند و سپس با تمرین و تکرار، رانندگی تبدیل به کاری آسان و روزمره شد، مانند راه رفتن درمورد معاملهگری نیز ما ابتدا باید مفاهیم پایه را بیاموزیم و با تمرین و تکرار اصولی، مراحل ترید را در ضمیر ناخودآگاه خود جای دهیم.
سبکهایی که در مباحث تکنیکال به کار گرفته میشوند، تفاوت بسیاری با یکدیگر ندارند و همگی تابع مفاهیم پایه بازار هستند و میتوانند سودده باشند. هر سبکی دورهی ضررده خود را دارد و ممکن است این بازه ضرردهی، دوره سوددهی سبک دیگری باشد. در بیان ساده، هر سبکی با بهکارگیری مدیریت سرمایه صحیح، میتواند موجب رشد حساب معاملهگر منسجم شود.
یک تریدر را در نظر بگیرید که پرتلاش است و به دنبال کسب سود از بازارهای مالی میباشد و سبکهای متفاوتی را در طول زمان مطالعه میکند و هریک را مدتی برای خرید و فروشهای خود اولویت قرار داده و در صورت ضررده بودن سبک مورداستفاده، به دنبال سبک دیگری میرود. تلاش این معاملهگر قابل تقدیر است، ولی در عمل سودده بودن این تریدر با دشواری همراه خواهد بود و احتمالاً مدت زمان بیشتری طول میکشد تا به بازدهی مناسب برسد. حال چرا بازدهی معاملهگر پرتلاش ما با دشواری همراه خواهد بود؟
شبکه عصبی ذهن معاملهگر اهمیت بالایی دارد؛ اگر ما یک سبک را بیاموزیم و پس از مدتی به سراغ سبک دیگری برویم، در واقع در هر دوره یک شبکه عصبی را شکل داده و در آخر آن را نابود کرده و با فراگیری سبک جدید، شبکه عصبی دیگری را بنا میکنیم. این نوع عملکرد باعث میشود که ذهن تریدر با انبوهی از اطلاعات پراکنده پر شده و حتی ممکن است در بازههای زمانی خاصی او را نسبت به بازار بدبین کند و برخی شاید به این نتیجه برسند که بازارهای مالی سراسر فریب هستند و برای خالی کردن جیب عوام ایجاد شدهاند!
پس دیدگاه صحیح چگونه است؟
سبکهای تکنیکال، در واقع ابزارهایی میباشند که حاصل دسترنج تریدرهای موفق هستند. اگر یک تریدر موفق گامبهگام اقدامات خود را به شخص دیگری بیاموزد، باز هم ممکن است آن شخص به نتیجه خوبی نرسد.
دیدگاه مفهوممحور جواب این پیچیدگی میباشد. اصول اقتصادی عرضه/تقاضا و کسب علم نسبی تکنیکال شروع مسیر است. یک تریدر با توجه به روحیات خود و زمان آزادی که دارد ابتدا نوع معاملهگری خود را مشخص میکند. برخی وقت آزاد کمی داشته و در تایمفریم بالا خرید و فروش میکنند و ممکن است در یک معامله روزها و هفتهها باقی بمانند و برخی تمام زمان خود را صرف معاملهگری نموده و در تایمفریم پایین هر روز در حال معاملهگری هستند(day trader) ؛ یعنی چند دقیقه و یا چند ساعت معاملاتشان زمان میبرد.
پس هرکس باید در ابتدا به شرایط و روحیات خود واقف باشد سپس با کسب علم نسبی و شناخت کلی به سبکهای مختلف و یا مشورت با تریدر مجرب (منتور)، سبک مناسب برای خود را انتخاب کند و در طول زمان با تجربیات شخصی و سایر اطلاعاتی که از سبکهای دیگر کسب کرده و حتی با خلاقیتهایی که در تمرینهای خود داشته، باید آن سبک را شخصیسازی کند. در بیان ساده، یک معاملهگر باید شبکه عصبی معاملهگری در ذهن خود را کامل کند و در گذر زمان آن را به حالت بهینه برساند، بهگونهای که در هنگام انجام خرید و فروش هیچ فشاری را متحمل نشده و معاملهگری برایش مانند رانندگی، به یک عمل غریزی تبدیل شود.
استراتژی و ستاپ معاملاتی
در بخش فوق با شبکه عصبی آشنا شدیم، با تمرین و تکرار در یک سبک، بهمرور زمان با مشاهده نتایج در بکتستها (معامله در گذشته نمودار)، ما مجموعهاقداماتی را برای معاملات خود در نظر میگیریم، مانند ساعت شروع معاملات، نحوه تشخیص ساختارها، مشخص کردن نقدینگیها، سطوح مهم، سشنهای معاملاتی و… . اصول تکنیکال برای انجام معاملات، به معنای استراتژی معاملاتی بوده و مراحل انجام معاملات از جمله زمان بیدار شدن، قرار گرفتن پشت میز، ساعت شروع معاملات، استراتژی تکنیکال، اتمام زمان معاملهگری، حد سود روزانه، مدیریت سرمایه و تمامی موارد مربوط به معاملهگری، بهصورت مرحلهبهمرحله، تشکیلدهنده ستاپ معاملاتی خواهند بود.
شخصیسازی سبکها جهت خرید و فروش در بازار
بیایید فرض کنیم که سبک مناسب را برای معاملات خود انتخاب کردهایم، همچنین مطالعات و تمریناتی را داشتهایم؛ بازارهای مالی مانند یک سیال هستند که با عدم قطعیت و احتمالات حرکات خود را انجام میدهند و در هر لحظه با ورود اطلاعات، عرضه و تقاضا دستخوش تغییر میشوند. یک معاملهگر که شبکه عصبی ذهن خود را بهصورت اصولی رشد داده، به این موضوع واقف است که تمام حرکات بازار قابلفهم نیستند و در نواحی بهخصوصی با در نظر گرفتن قواعد خود، احتمال افزایش یا کاهش قیمت را در نظر گرفته و وارد معامله میشود.
برای درک مبحث شخصیسازی، یک مثال دیگری را مطرح میکنیم؛ فرض کنیم تصمیم به تهیه یک سوپ داریم؛ با توجه به مواد اولیهای که خریداری کردهایم یا در دسترس داریم و با کمک دستورالعمل تهیه سوپ، مواد اولیه را خرد کرده و در قابلمه میریزیم. اگر استراتژی معاملاتی ما مانند یک سوپ باشد، اطلاعات و تجربیات کسبشده ما، بهمنزله مواد اولیه سوپ خواهند بود. احتمال اینکه دو آشپز با وجود دستورالعمل یکسان، سوپ کاملاً یکسانی درست کنند بسیار کم است، زیرا مواد اولیه هریک از محل خاصی تهیه شده و مقدار مواد نیز میتواند کم و زیاد شود.
در فرایند تهیه سوپ، تمام مخلفاتی که داریم را در قابلمه قرار میدهیم، حال مقدار شعله باید تنظیم شده و نیاز است که مدت زمانی سپری شود تا سوپ جا بیفتد و طعم خوبی داشته باشد؛ در معاملهگری نیز ما پس از کسب دانش و با تمرین و تکرار برای تثبیت روش معاملهگری، باید زمانی را سپری کنیم تا اطلاعات و روش ما جا بیفتد. پس از این فرایند، سبک معاملاتی شخصیسازیشده ما که همان ستاپ معاملاتی ما میباشد، شکل میگیرد.
ساختارها چگونه شکل میگیرند؟
برای درک بهتر این قسمت، مطالعه مقاله عوامل حرکت در بازار در وبلاگ آریومکس توصیه میشود؛ البته مروری کوتاه بر آن خواهیم داشت.
ارزش به چه معناست؟
ارزش، رابطه مستقیمی با زمان، حجم معاملات و قیمت دارد. یعنی اگر در یک ناحیه قیمتی با حجم معاملاتی قابلقبول، مدت زمانی را سپری کنیم، در آن ناحیه ارزش تثبیت شده است. عرضه و تقاضا اساس بازارهای مالی را شکل میدهند. مطابق با نظریه حراج، زمانی که ارزش در یک ناحیه تثبیت شده است، در آن ناحیه کارآمدی و تعادل وجود دارد و زمانی که با اخبار اقتصادی، اطلاعاتی وارد نمودار شده و عرضه/تقاضا دستخوش تغییر شوند، این تعادل بههم خورده و ناکارآمدی به وجود میآید؛ در نتیجه، قیمت از ناحیه تعادل خارج شده و به سمت یافتن ناحیه تعادل بعدی حرکت میکند. بهعبارتی، با از بین رفتن تعادل، قیمت در جستوجوی ارزش، حرکت خود را آغاز میکند.
هر ناحیه تعادل، در واقع یک ساختار است که با شروع برهم خوردن تعادل در ساختار نشانههایی پدیدار میشوند که به ما احتمال نحوه حرکت پیش رو را میدهند که به آن تأیید گفته میشود.در تصویر زیر، نمودار بیت کوین را برای مثال استفاده کردهایم. ناحیه تعادل، تأیید و ناکارآمدی را در تصویر میتوانید مشاهده کنید.
در تصویر فوق دو خط افقی که حدود ناحیه تعادل را نشان میدهند، ساختار موردنظر ما خواهند بود و بسته شدن کندل در بالای ساختار تأیید ما برای حرکت پیش رو میباشد.
تشخیص ساختارها
در سری اول این مقاله اشارهای به شماتیک ساختار وایکوف داشتیم و گفتیم که آقای وایکوف ۵ فاز a b c d e برای قسمتهای مختلف ساختار در نظر گرفته است. ازآنجاییکه هدف ما تفکر الگومحور نبوده و تفکر مفهوممحور است، یک ساختار را به سه بخش تفکیک میکنیم.
به تصویر زیر دقت کنید.
اگر کادر رنگی را ساختار موردنظرمان فرض کنیم، انتظار داریم که ابتدا روند متوقف شود، سپس آمادهسازی لازم برای حرکت بعدی انجام شود. در مرحله آمادهسازی که با مستطیل آبی نشان داده شده، ساختار داخلی را خواهیم داشت و در آخر با دریافت تأیید، آماده شروع حرکت خواهیم بود. عکس فوق برای حالتی است که قیمت از پایین به بالا در حرکت است و پس از گذراندن مدت زمانی، یک ناحیه تعادل را شکل داده و پس از آمادهسازی، مجدد به روند صعودی خود ادامه میدهد. برای سایر حالات مختلف نیز این سه مرحله صادق هستند، نکتهای که بسیار اهمیت دارد، تشخیص صحیح ساختار است و با شناسایی این سه مرحله محقق میشود.
ارتباط تحلیل تکنیکال با روانشناسی معاملهگر
دیدگاه مفهوممحور در تحلیل تکنیکال با روانشناسی معاملهگر ارتباط مستقیم دارد؛ این جمله به چه معناست؟ در سه مرحله فوق که با مستطیلهای رنگی مشخص کردیم، فرایند تشکیل یک ساختار نشان داده شده است. چنانچه ساختار صحیح را دنبال کنیم، تا زمان اتمام مراحل ساختار و دریافت تأیید برای حرکت بعدی، نیاز است تا مدت زمانی سپری شود.
دیدگاه تکنیکال ما مشخص میکند که تا زمان تکمیل ساختار باید صبور باشیم؛ اگر ما برای معاملاتمان شرایط استانداردی را تعریف نکنیم، از کجا باید معنای صبر را درک کنیم؟! یعنی استراتژی معاملاتی ما باید صبر را تعریف کند، به همین منوال استراتژی ما باید تارگت معامله ما را تعریف کند تا دچار طمع نشویم و به همین ترتیب در کنار مدیریت سرمایه ،حد ضرر اصولی در ساختار را مشخص کند تا دچار ترس نشویم و بهطور کلی، تمام حالات را شامل شود.
پس نتیجه میگیریم که علم تکنیکال ما باید بهگونهای باشد که با تعریف حدود و چهارچوب صحیح، روان معاملهگری ما را نیز پوشش دهد.
سخن آخر
در این سری از مقاله سعی کردیم تا ارتباط بین علم تکنیکال و روانشناسی را مشخص کنیم و دیدگاهی از شبکه عصبی ذهن معاملهگر و تشخیص ساختارها را بیان کنیم. در قسمت بعدی با جزئیات تکنیکال بیشتر، ساختارهای افقی و همچنین ساختارهای مورب را مورد بررسی قرار داده و سه مرحله توقف، آمادهسازی و حرکت را با استفاده از مقوله خواندن نمودار(tape reading) که در سری اول مقالات مطرح شد را در حالت عملی مورد بحث قرار خواهیم داد.